(پایگاه اشعارمجالس ترحیم)

(پایگاه اشعارمجالس ترحیم)

کربلایی وحیدشریفی درآباد
(پایگاه اشعارمجالس ترحیم)

(پایگاه اشعارمجالس ترحیم)

کربلایی وحیدشریفی درآباد

سبک برای فراق مادر

سبک برای فراق مادر


پر میزند دلم مادر برای تو

باز آ،به خانه ات جانم فدای تو

ای معدن وفا-شدعمر من فنا

رفتی بگو کجا-مادربیابیا(3)

************

شب میرسد ز ره غمگین وخسته ام

تنها و بی کسم من دل شکسته ام

اندر عزای تو تنها نشسته ام

این محنت وبلا-برماشده روا

رحمی کند خدا-مادر بیابیا(3)

***********

دوستان وهمکاران محترم باسلام.

کپی و دالنود فقط با ذکرصلوات به

روح مرحوم محمدشریفی بلامانع میباشد


دریافت سبک 

رباعی-فراق همسر

رباعی-فراق همسر

زده آتش به جان درد نهانت

نشسته جغد غم برآشیانت

تو رفتی مانده ام تنهای تنها

چه سازم بعد توباکودکانت

شعردرعزای همسر

شعردرعزای همسر


خواهم که ز هجران تو ای یار بگریم

شب تا به سحر باشم و بیدار گریم

خواهم که به تاریکی شب یکه وتنها

دور از نظر مردم اغیار بگریم

خواهم همه شب همسرمن دربرقبرت

از درد تو چون شمع شب تار بگریم

خواهم همه شب چهره به خاک توبسایم

باشم ز غمت خسته وبیماربگریم

با اشک من ای خون دل زار درآمیز

تا پای اجل یکسره بگذار بگریم

چون بلبل افسرده به هرشاخه نشینم

از جور خزان برگل و گلزاربگریم

درکنج قفس دیده به راه تو بدوزم

بنشینم وچون مرغ گرفتاربگریم

هرجاکه ببینم شده پرپرگل زیبا

برتازه جوان بودن دلدار بگریم

تاچندکنم بعد تو من ناله پنهان

آهسته چه سان دربرانظاربگریم

ازدوست بوددشمن دیرینه من بیش

آیابه که گویم غم دل زار بگریم

بعدازتودراین خانه به طفلان حزینت

شد دختر افسرده پرستار بگریم

افتد نظرم تا که به نیلوفر گلشن

برصورت غمگین تو بسیار بگریم


شعربرای فراق مادر

 شعربرای فراق مادر

    چشم گردون خیره ازجاه وجلال مادراست

تا  ابد  پاینده  نام  بی زوال   مادر  است

   می دهد ازشیره جانش به طفل شیرخوار

        روی سینه طفل نازنش چون غزال مادراست

ظلمت شب،نور ماه و چشم بیدار فلک

     هرسه شاهدتاسحربراشک آل مادراست

نغمه جانسوز لایلایی که خواند تاسحر

شاهد سوز دل و رنج ملال مادر است

قهرمان عشق جز، مادرنباشددرجهان

        کودک نازنش به سینه چون مدال مادراست

سبک جدیدبرای فراق مادر

سبک جدیدبرای فراق مادر

تویی نور خانه ی تاریکم نکن توترکم ای گلم مادر

صفای دل برهمه جان وتن شکیبای من ای گلم مادر

             بیابنگ حال زارمراغمگسارمرا 

رفتی وپژمردم  بی تومن مردم غصه هاخوردم-مادر

 ************
دراین غوغاخسته ونالونم همش میخونم ای غریب مادر

سراپادرشورونوایم  دست به دعایم ای غریب مادر

بیابنگ حال زارمراغمگسارمرا 

رفتی وپژمردم  بی تومن مردم غصه هاخوردم-مادر

*************
دوستان وهمکاران محترم باسلام.

کپی ودالنودفقط باذکر صلوات به

روح مرحوم محمدشریفی بلامانع میباشد

سبک جدیدبرای فراق پدر

سبک جدیدبرای فراق پدر

بدون تو قلبم             میگیره

اگه نیایی دخترت     میمیره

قرارمون نبوده که تنها بری

پدر  تو  آفتاب  عمر  دختری

ندیده آسمون ز من تنهاتری(ای بابا)

روزای عمر من بدون تو شبه

بارفتن توبچه هات جون برلبه

خداکنه هیچکسی بی بابانشه(ای خدا)

واویلتا واویلتا واویلتا(2)واویلا

*************
دوستان وهمکاران محترم باسلام.

کپی ودالنود فقط باذکر صلوات به

روح مرحوم محمدشریفی بلامانع میباشد

سبک جدیدبرای فراق پدر

سبک جدیدبرای فراق پدر


دلم گرفته، میونه خونه، از این زمونه

میونه خونه،دلم گرفته،چه غم گرفته

دختری تنها،چه بی قراره 

همه میگن یتیم وبابا نداره

باباکجایی دوای دردم 

الهی بیایی بابادورت بگردم-دوای دردم

الهی هیچکسی بی بابانباشه

تواین دنیاهیچ دختری یتیم نباشه

دلم گرفته چه غم گرفته

*********
دوستان وهمکاران محترم باسلام.

کپی ودالنود فقط باذکر صلوات به

روح مرحوم محمدشریفی بلامانع میباشد

شعربرای فراق پدر

شعربرای فراق پدر

 خون می چکداز دیده به رخسارم ای پدر

شد  گریه از  فراق  رخت  کارم  ای  پدر

رفتی و  مانده ام  بخدا  بیکس و غریب

بودی  همیشه  دلبر  و  دلدارم  ای پدر

بی روی تو جهان شده دوزخ برای من

از زندگی  ز  بعد  تو  بیزارم  ای  پدر

بودی  همیشه  ای گل زیبا به فکر من

کسی چون تونیست مونس وغمخوارم ای پدر

اسرار  دل با  که  بگویم  ز  بعد  تو

غیر از تو نیست محرم اسرارم ای پدر

خواب از دو چشم من غم هجرت ربوده است

شب تا سحر بفکر تو بیدارم  ای پدر

باز آ، که  روی  ماه  تو  را  سیر بنگرم

آشفته خاطر  حسرت  دیدارم ای پدر

کی می رود ز خاطر من روی ماه تو

صبح و مساء برایت عزادارم ای پدر


خون می چکداز دیده به رخسارم ای پدر

شد  گریه از  فراق  رخت  کارم  ای  پدر

رفتی و  مانده ام  بخدا  بیکس و غریب

بودی  همیشه  دلبر  و  دلدارم  ای پدر

بی روی تو جهان شده دوزخ برای من

از زندگی  ز  بعد  تو  بیزارم  ای  پدر

بودی  همیشه  ای گل زیبا به فکر من

کسی چون تونیست مونس وغمخوارم ای پدر

اسرار  دل با  که  بگویم  ز  بعد  تو

غیر از تو نیست محرم اسرارم ای پدر

خواب از دو چشم من غم هجرت ربوده است

شب تا سحر بفکر تو بیدارم  ای پدر

باز آ، که  روی  ماه  تو  را  سیر بنگرم

آشفته خاطر  حسرت  دیدارم ای پدر

کی می رود ز خاطر من روی ماه تو

صبح و مساء برایت عزادارم ای پدر

شعربراى شهادت

شعربراى شهادت


پرنده! دعا کن که طاقت ندارم‏

براى پریدن شهامت ندارم‏

چگونه نمانم که حتى کمى هم‏

به چشمان پاکت شباهت ندارم‏

صدا مى‏زنى نام من را ولیکن‏

زبانى براى اجابت ندارم‏

ببین از تو پنهان نباشد که حتى‏

براى پریدن لیاقت ندارم‏

دعا کن که من دیگر آتش بگیرم‏

دعا کن پرنده! که طاقت ندارم‏

چگونه بگویم برایت برادر

مجالى براى شهادت ندارم‏

بی وفایی دنیا

 بی وفایی دنیا


 شربتی ازلب لعلش نچشیدم وبرفت

روی مه پیکر او سیر ندیدم و برفت


گویی ازصحبت ما نیک بتنگ آمده بود

بار بر بست و بگردش نرسیدم و برفت


بس که مافاتحه و حرز بمانی خواندیم

وز پیش سوره اخلاص دمیدیم وبرفت


عشوه دادند که برما گذری خواهی کرد

دیدی آخرکه چنین عشوه خریدیم وبرفت


شدچمان درچمن حسن ولطافت لیکن

درگلستان وصالش نچیدیم و برفت


همچو حافظ همه شب ناله وزاری کردیم

که ای دریغا بوداعش نرسیدیم وبرفت

شعرمقام مادر

شعرمقام مادر
 
تویی  زیبا  رخ  فزانه  مادر

تویی روشنگر هرخانه مادر

تویی سرحلقه بزم محبت 

صفا و گرمی کاشانه مادر

فتاده  نام  پاکت بر  زبانها

بود عشق توجاویدانه مادر

      حدیثی خوشتراز مهرت نباشد

تویی زیباترین افسانه  مادر

    درون سینه ام  تا روز محشر 

  نموده عشق پاکت خانه مادر

به ایثارتو عالم مات وحیران

زجان خویشتن بیگانه مادر

چو ،می افتم به یادخاطراتت

زغصه می شوم دیوانه مادر

انتظار یتیم

انتظار یتیم

ای دل غم هجران توروزی به سرآید

آن یار سفر کرده  تو  از سفر  آید

حاشا که دهی ازکف خود دامن امید

هرچند تو راخون جگر از بصر آید

ای بلبل شوریده مکن فکر خزان را

بیهوده مخور غم که بهاری دگرآید

از جور فلک شکوه مکن سود ندارد

آخر ز پی شام سیاهت سحر آید

غافل مشو از ذکر مناجات شبانگاه

شاید  که  مراد  دل  زار  تو  بر  آید

در گوشه این خانه نشستم من نالان

شاید که به دیدار من امشب پدر آید

شعربرای فراق پدر

شعربرای فراق پدر
 سحرزدفترشعرم گلایه کردم گفت

که نظم ونثرتوشایسته ی مقام پدرنیست


چنین مقام کلام الملوک می خواهد


که درخزینه ی طبع ات زباب طبع خبرنیست


مقام رب صغیروکلام ناقص الانشا


سروده ای که پسندند اهل علم وهنرنیست


پدرعزیزترین باغبان ملک وجوداست


که نیتش همه خیراست غیرحسن نظرنیست


به عهد خردی وفصل شباب فرزندان


کسی مثال پدرجان نثاروسینه سپرنیست


برای راحت وآسایش ورفاه عزیزان


تمام وقت مهیاست فرق شام وسحرنیست


بگوش جان بشنو بندبند پندش را


به قدروقیمت آن هیچ درولعل وگوهرنیست


ببوس دستش وسمعا وطاعتا گویش


اجل فرارسد امروز هست وروز دگر نیست


عجب مدارکه یادی نکردم ازمادر


به آسمان دلم برتری شمس وقمر نیست


فدای مهر ووفایش که بارها فرمود


قرین محنت ودرداست خانه ای که پدرنیست


نکرده ختم کلام (اشرفی)بگوباما


کجاست آن پدری که به فکربنت وپسرنیست

شعرترحیم درفراق مادر

شعرترحیم درفراق مادر
 آبروی اهل دل از خاک پای مادر است
هرچه دارند این جماعت از دعای مادر است

آن بهشتی راکه قرآن می کند توصیف آن


صاحب قرآن بگفتا زیرپای مادر است


آسمان زندگی شد روشن از نور پدر


گلشن هستی مصفاازصفای مادر است


قوت شیر از شیره ی جان می خوراند طفل را


وین شگفت آید که خون دل غذای مادر است


گرمی آغوش مهرش را ندارد آفتاب


مهر بانتر دیگر از مادر خدای مادر است


از دم روح القدس عیسی پدیدآمد اگر


باز هم پرورده در ظل همای مادراست


اوج گیرد قدر فرزند از دعای خیر او


چون دم عیسی بن مریم در دعای مادراست


قدر وجاهی راکه دراسلام دارا شد اویس


از کمال طاعت وخدمت برای مادراست


امر او را داد رجحان بر ملاقات نبی


چون رضای مصطفی هم در رضای مادر است


بسکه محبوب است مادر داشتن بر هر کسی


مصطفی را دخترش زهرا به جای مادراست


من که از مهر علی جان ودلم دارد صفا


این صفای باطن من از صفای مادراست


طبع والایم که منت بر نمی دارد زکس


شرمگین از رحمت بی منتهای مادراست


بهترین منظر به چشم ودل مرا سیمای اوست


خوشترین آواز در گوشم صدای مادر است


با تضرع چهره بر پایش (موید)سود وگفت:


آبروی اهل دل از خاک پای مادراست

شعرترحیم درفراق مادر

شعرترحیم درفراق مادر

کیست مادر بحر بی همتا ی عشق

کیست مادر گوهر دریای عشق


کیست مادر لیلی دلخسته ای


روز و شب سرگشته در صحرا ی عشق


کیست مادر خضر راه زندگی


در کف جان پرورش مینای عشق


کیست مادر عاشق وارسته ای


بر قد وبالای او دیبای عشق


کیست مادر آنکه با یک لای لای


می برد صبر از دل اعضای عشق


کیست مادر آنکه روی ماه او


برده گوی سبقت از سیمای عشق


کیست مادر آنکه با صد احترام


بوسه گیرد از لبش لبهای عشق


کیست مادر آنکه نبود همچواو


از زمین وآسمان (شیدا)ی عشق

شعربرای وفات انسان

شعربرای وفات انسان

در این عالم که دین قربانی دینار می گردد

بسان گرگ آدم خوار، انسان هار می گردد


اگر عالِم فسادی کرد، عالَم می شود فاسد


غذا گردد چو مسموم، آدمی بیمار می گردد


به وقت دست و دل بازی، عنان خود مده از دست


که وقت دست تنگی، یار هم اغیار می گردد


اگر انسان بداند گیر و دار روز محشر را


از این دنیا و زرق و برق آن بیزار می گردد


چنان گرم است بازار مکافات عمل، فردا


که بیزار از تجارت، تاجر بازار می گردد


اجل خواهی نخواهی نقد جان از تو می گیرد


چنان که روز روشن پیش چشمت تار می گردد


تهیدستم من (ژولیده) دل، اما یقین دارم


که نزد حق شفیعم حیدر کرّار می گردد


شاعر : محمود ژولیده

شعرعبرتنامه

شعرعبرتنامه

ساعتی ای دل بیا در کار خود اندیشه کن

بگذر از ما و منی با حق رفاقت پیشه کن 


تا شوی آگه تو از بی مهری دنیای پست


عمر خود را لحظه ای تشبیه سنگ و شیشه کن


تیشه را برداشتی بر ریشه‌ی خود می‌زنی


از برای قطع نفس خویش کار تیشه کن
 


دل بر این زیباعروس حجله‌ی هستی مبند


چون علی او را رها کن راه حق را پیشه کن


دشمنی با کس مکن با دوستان یکرنگ باش


شیر باش و روبهان را تار و مار از بیشه کن


ساربان مرگ است و دارد کاروان عزم رحیل


تا نرفتی تیشه‌ای از بهر خود اندیشه کن 


بشنو از «ژولیده» و ژولیدگان یار باش


تا توانی خدمت خلق خدا را پیشه کن

شعربی وفایی دنیا

 شعربی وفایی دنیا


مردن حقیقتی است،مسجل،شعارنیست

ازچنگ مرگ راه گریز و فرار نیست

بلبل به گوش گل سحراین نغمه می سرود

یک دم غنیمت است،همیشه بهارنیست

دل خوش مکن به کهنه سرایی که حاصلش

جز درد و رنج و محنت اندوه‌بار نیست

دنیا بود چو مزرعه، ما جمله برزگر

کشت آن کند که بذر دلش تخم خار نیست

بهرام گور گورخران را شکار کرد

اکنون به گور خفته و فکر شکار نیست

یک دم ز اسب سرکش غفلت پیاده شو

زیرا جهان به اسب مرادت سوار نیست

مانند خضر گر که خوری آب زندگی

دل خوش مکن! تا به ابد خوش‌گوار نیست

گیرم تمام ملک جهان را تو صاحبی

بهر بقای تو سند اعتبار نیست

کلک قضا نوشته به پیشانی بشر

جز ذات حق کسی به جهان ماندگار نیست

«ژولیده‌ام» که صبح و مسا گویم این سخن 

مردن حقیقی است، مسجل، شعار نیست

پندیات

  پندیات


همیشه قدرت و مکنت به‌جا نخواهد ماند

مدام در کف زرگر طلا نخـــــواهد ماند


غـم زمانه مخور فکـــر توشـة ره کن


کـه جاودان احدی جز خـدا نخواهد ماند


به چند روزة سختی بساز و صـابر باش


بشــر همیشه دچار بلا نخــــواهد ماند


الا که صاحب سیم و زری به احسان کوش


که غیر بخشش وجود و سخا نخواهد ماند


فقیــر گوشه‌نشین با توانگری خوش گفت


 جـهان همیشه بـه ‌کام شمـا نخواهد ماند


کنـــون که چرخ به‌کام تو گشته، قدر بدان


که آب جــوی به یک آسیا نخواهد ماند


هـــر آنچه می‌نگری در جهان شود فانی


بــه غیر خـــوبی اهل وفا نخواهد ماند


دل کســـی مشکن ای قوی به پنجة ظلم


که این شکستن دل بی صدا نخواهد ماند


به غیـــــر کار نکودر جهان مکن خسرو


که کار خیــر و نکو بی بها نخواهد ماند

شعربرای فراق برادر

 شعربرای فراق برادر


توبودی غمگسارم ای برادر

همیشه در کنارم  ای برادر

تورفتی قامتم ازغم شکسته

دگر یاری ندارم  ای  برادر

پس از مرگ تو ای امیدجانم

سیه شد روزگارم ای برادر

دلم ازبعدبابابرتو خوش بود

ز داغت  اشکبارم ای برادر

توبودی یاوروپشت وپناهم

ز هجرت بی قرارم ای برادر

گلم تو بلبل و پروانه ام تو

تو شمع شام تارم ای برادر

بنالد صالح  و  گوید  مکرر

شده ازدست کارم ای برادر

ادامه مطلب ...