(پایگاه اشعارمجالس ترحیم)

(پایگاه اشعارمجالس ترحیم)

کربلایی وحیدشریفی درآباد
(پایگاه اشعارمجالس ترحیم)

(پایگاه اشعارمجالس ترحیم)

کربلایی وحیدشریفی درآباد

شعردروصف پدرشهید

شعردروصف پدر شهید 


بنال ای نی دلی من  زار  دارم 

به دیده اشک آتش بار دارم 


غم بابای مظلوم و فداکار

شدم از داغ مرگش من عزادار


بنال ای نی که دنیا بی وفاهه

خدا داند که دل بستن گناهه


چقدر خوب است که با ایمان بمیرم

بزیر سایهٔ قرآن بمیرم 


چو مردان غیور و با سخاوت 

که نائل گشته اند و بر شهادت 


به مثل این که بابای شهید است

به دنیا زحمت بی حد کشیده است


به داغ لاله اش نالید و هرشب

فغان و ناله اش بود است و برلب 


همی نالید شهیدم در کجایی

دوچشمم شد سفید هجر جدایی


پسرجان در عزایت من غمینم

چگونه جای تو خالی ببینم


امیدم هست بیایم در جوارت

بخوابم در لحد اندر کنارت


پسرجان سوز قلبم را ندانی

اگر گویم بسوزد هر زبانی


از آن روز که ترا تابوت دیدم

خدا داند کمان آسا خمیدم 


زداغ تو پسر جان مرده بودم 

چقدر قصه عزایت خورده بودم


اگر مردم  مرا اندر کنارش 

نمائید دفن مرا توی مزارش 


که شاید روی زیبایش ببینم

گلی از گلبن رویش بچینم 


صفا داغ جوان درمان ندارد 

جوانمرده به تن او جان ندارد


شاعر قاسم جناتیان قادیکلایی

شعر برای شهید

شعر برای شهید

 

رفتند عاشقان خدا از دیار ما

از حد خود گذشت غم بی شمار ما

دل هایمان به همره این کاروان برفت

در ره بماند دیده امیدوار ما

یک عده یافتند مقصد و مقصود خویش

واحسرتا به سر نرسید انتظار ما

عمری پی وصال دویدیم و عاقبت

اندر فراق سوخت دل داغدار ما

یاران زقید و بند علایق رها شدند

ماندیم و خاطرات کهن در کنار ما

افسوس روزگار شهادت به سر رسید

سوز و گداز و آه و فغان شد نثار ما

دیگر تمام قافله ها کوچ کرده اند

برجای مانده است تن زخمدار ما

زبانحال مادر شهید

زبانحال مادر شهید

 

من مادر شهیدم         دل پر ز ناله دارم

داغ جوان رعنا           من داغ لاله دارم

باخون دل تو را من     چون گل بپروریدم

تقدیم حق نمودم     من دل از او بریدم

گشتی شهید داور     لیلایم و تو اکبر(2)

********

ای سرو استوارم     بنگر که بیقرارم

باشی عزیز مادر     والله افتخارم

ذکر لب است دمادم     پسر پسر کجایی

مردم من از فراقت     آخر بگو کجایی

گشتی شهید داور     لیلایم و تو اکبر(2)

*********

دین وطن ز خونت     کردی تو آبیاری

ای نخل سرفرازم     تو شیر این دیاری

تا آخرین نفس با     دشمن نمودی پیکار

کردی فدا تو جانت     مردانه در ره یار

گشتی شهید داور     لیلایم و تو اکبر(2)

*********

گر چه شهادت تو     بر مادر افتخار است

کشته شدن در این ره     واصل شدن به یار است

اما چگونه داغت     دردل کناره سازم

با جای خالی تو     برگو چسان بسازم

گشتی شهید داور     لیلایم و تو اکبر(2)

شعربراى شهادت

شعربراى شهادت


پرنده! دعا کن که طاقت ندارم‏

براى پریدن شهامت ندارم‏

چگونه نمانم که حتى کمى هم‏

به چشمان پاکت شباهت ندارم‏

صدا مى‏زنى نام من را ولیکن‏

زبانى براى اجابت ندارم‏

ببین از تو پنهان نباشد که حتى‏

براى پریدن لیاقت ندارم‏

دعا کن که من دیگر آتش بگیرم‏

دعا کن پرنده! که طاقت ندارم‏

چگونه بگویم برایت برادر

مجالى براى شهادت ندارم‏

یادگارى ماند و من

یادگارى ماند و من


عاشقان رفتند و چشم اشکبارى ماند و من‏


از غم بى‏حاصلى‏ها، کوله‏بارى ماند و من‏


واى من یاراى رفتن داشت روزى پاى من‏


کاروان در کاروان رفتند و بارى ماند و من‏


بى‏نهایت بال‏هاى شوق، بالایى شدند


قامتى گمگشته در حجم غبارى ماند و من‏


یک بیابان تشنه لب رویید از هرم شهید


شرح داغ آفتاب بى‏مزارى ماند و من‏


در هیاهوى اناالحق صد گلو یاهوى سرخ‏


با سر شوریده در معراج دارى ماند و من‏


نبض شوراى شقایق‏ها همه عشق است و داغ‏


داغ بر دل بى‏شقایق روزگارى ماند و من‏


تا کدامین دست، بهت انتظارم بشکند


در حصار سینه‏ام، ساعت شمارى ماند و من‏


این غزل هم در بهار عشق و احساس و عطش‏


از عبور سینه سرخان، یادگارى ماند و من‏

سفر

سفر


رفته بودم سفرى، سمت دیار شهدا


که طوافى بکنم گرد مزار شهدا


به امیدى که دل خسته هوایى بخورد


متبرک شود از گرد و غبار شهدا


هر چه زد خنجر احساس به سرچشمه‏ى چشم‏


شرمگینم که نشد اشک، نثار شهدا


خشکى چشم عطش خورده، از آنجاست که من‏


آبیارى نشدم، فصل بهار شهدا


چون نشد شمع که سوزد دل سنگم شب عشق‏


کاش مى‏شد که شود سنگ مزار شهدا


آخرین خط وصایاى دل من این است‏


که به خاکم بسپارید کنار شهدا

شعرشهدا

شعرشهدا
 

شب است و سکوت است ماه است و من


فغان و غم و اشک و آه است و من


شب و خلوت و بغض نشکفته ام


شب و مثنوی های ناگفته ام


شب و آخرین سوز مستانه ام


شب و های های غریبانه ام


کجایند اسیران سوز دعا


کجایند مردان بی ادعا


کجایند شور آفرینان عشق


علمدار،مردان میدان عشق


کجایند مستانه جام مست


دلیران عاشق شهیدان مست


من امشب خبر می کنم غرب را


که آتش زنند این دل سرد را


ذوق و شوق نینوا کرده دلم


چون هوای جبهه ها کرده دلم


اون سنگر بهترین ماوای من


آه جبهه، کو برادرهای من


سنگر خوب و قشنگی داشتیم


روی دوش خود تفنگی داشتیم


جنگ ما را لایق خود کرده بود


جبهه ما را عاشق خود کرده بود


سرزمین نینوا یادش بخیر