شعربرای فراق همسر
فلک از سر ربودی افسرم را
به یغما بردی آخر گوهرم را
شدم در این جهان تنهای تنها
به زیر خاک بردی همسرم را
به دست خود نهادم در دل خاک
نگار و دلبر مه پیکرم را
به خانه میروم تاریک وسرداست
نمی بینم رخ همسنگرم را
میان آسمان با چشم گریان
نمی یابم فروزان اخترم را
چه سازم بعد او در زندگانی
شکستی عاقبت بال و پرم را